من ازاین فرقت شب خدایا چه نویسم.......من ازاین هجرت شب خدایا چه نویسم........من ازاین خلا، من ازاین عدم خدایا چه نویسم.......تو بگو تو بگو، چه نویسم ای خدا! من ازاین کلبه ی ویرانه ی دل چه نویسم .......تا به کی نوشتن...... تا به کی شکستن .....آه ای خدای خوب من! توبگو من ازآن دوست که دوست می پنداشتم چه نویسم.......من ازآن رفیق که همدم می پنداشتم چه نویسم.......من ازآن نفس که همنفس، همقفس می پنداشتم چه نویسم.......چه نویسم ای خدا من ازاین چشمانِ درکاسه ی خون چه نویسم .......من ازاین رگ های بریده ی درخون چه نویسم...... توبگوای خدای مهربان من! "چگونه زنده بمانم درحالی که جگرگوشه ام مرده باشد".......آه! من از این خون پاشیده برخاک چه نویسم ....... من ازاین گلواژه های پژمرده چه نویسم ........ من ازاین زخم های آلوده چه نویسم .......من از این حس های دلمرده چه نویسم...... من از این فیلم سیاه وسفید شب چه نویسم ......من از این بازی برزخ چه نویسم ......من ازاین فکرنهیب .....من ازاین حسّ غریب ...... من از این دل شکیب..... من ازاین عشق عجیب.... چه نویسم ...... چه نویسم.... آه! خودت بگو، " حوران از مومیایی شدن چین چین نقطه چین ها چه نویسد چه نویسد "........ ( حوران)
.............................